داستان یوم الدّار
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این هنگام-
که مصادف باسال سوم بعثت بود- مأمور شد، دعوت خود را آشکار کند، و آیه:
وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ و (نخست) خویشاوندان نزدیکت را
انذار کن»!(1) و همچنین آیه فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ
الْمُشْرِکِینَ آنچه را مأموریت داری، آشکار ساز؛ و از مشرکان روی گردان
(و به آنها اعتنا نکن)»(2) نازل شد، به این ترتیب پیامبر صلی الله علیه و
آله به دعوت علنی پرداخت و این کار را از خویشاوندان خود شروع کرد که
داستانش معروف است و در بخش گذشته بیان شد.
در این هنگام انواع فشارها متوجه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شد و دشمنان از هر سو به حرکت در آمدند.
قابل
توجّه اینکه برخورد دشمن با پیامبر صلی الله علیه و آله در چند مرحله و
به چند صورت مختلف بود (و ظاهراً این مراحل در تمام انقلابهای الهی بوده
است):
مرحله اول، مرحله استهزاء بود و این در زمانی صورت گرفت که هنوز
آیین جدید را جدّی نمیگرفتند، و از آن احساس خطر نمیکردند و تصورشان این
بود که با مسخره کردن و استهزاء کار یکسره میشود و نیازی به بیش از آن
نیست، آیه 36 سوره انبیاء ناظر به این مرحله است: وَإِذَا رَءَاکَ
الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی
یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ
هنگامی
که کافران تو را می بینند، کاری جز استهزا کردن تو ندارند؛ (و می گویند:)
آیا این همان کسی است که معبودهای شما را نکوهش می کند؟! درحالی که خودشان
ذکر خداوند رحمان را انکار می کنند.»(3)این نوع مواجهه منحصر به مخالفان
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نبود، قرآن با صراحت میگوید: هیچ
پیامبری به سراغ آنها نمی آمد مگر این که او را مسخره می کردند.» وَمَا
یَأْتِیهِمْ مِّنْ رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ (4) ولی
هنگامی که استهزاء و سخریه اثر نکرد، و اسلام همچنان به پیشرفت خود ادامه
داد و متوقّف نشد، در مرحله دوم تصمیم گرفتند که فکر کردند پیغمبر اکرم صلی
الله علیه و آله را با برچسبهای همچون دیوانگی و جنون و یا ساحر و شاعر
بودن و کسی که مطالب خود را از این و آن، یا افسانههای پیشینیان گرفته از
میدان بیرون کنند.
گاه میگفتند: یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ
الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ای کسی که ذکر (قرآن) بر تو نازل شده، تو
به یقین دیوانه ای!»،(5) و گاه به یکدیگر میگفتند: أَئِنَّا لَتَارِکُوا
آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ آیا ما خدایان (بتهای) خود را به خاطر
شاعر دیوانهای رها کنیم»،(6)
و گاه میگفتند: هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ این سحر است، و ما نسبت به آن کافریم».(7)
قرآن
در اینجا اضافه میکند که تنها مشرکان عرب نبودند که برچسب به پیامبر
اسلام صلی الله علیه و آله میزدند؛ بلکه این مشکل را تمام انبیاء در طول
تاریخ داشتند: کَذلِکَ مَا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِّنْ رَّسُولٍ
إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ این گونه است که هیچ پیامبری به
سوی کسانی که قبل از آنها بودند فرستاده نشد مگر این که گفتند:
او ساحر است یا دیوانه!»(8)
در
جای دیگر میخوانیم که خداوند میفرماید: وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ
یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ
إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُّبِینٌ ما می دانیم که
آنها می گویند:" (این آیات را) انسانی به او تعلیم می دهد". در حالی که
زبان کسی که اینها را به او نسبت می دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان
عربی آشکار است.»(9)
و گاه میگفتند:" این همان افسانههای دروغین
پیشنیان است که او آن را رونویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا
میشود"».(10) وَ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ
تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلًا.
میدانیم اساطیر جمع اسطوره و به
معنای افسانههای دروغین است. به این ترتیب آنها انواع تهمتها و برچسب
هایی را که به ذهنشان میرسید به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت
دادند؛ ولی هیچ کدام از آنها اثر نگذاشت و اسلام همچنان به پیشروی خود با
سرعت تمام در میان قشرها ادامه داد.
مرحله سوم شروع شد، مرحله تضییقات
مختلف اجتماعی و اقتصادی؛ چرا که فکرمی کردند خطر جدی است و باید از این
راه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و گروه اندکی
را که به او ایمان آوردهاند از پای در آورند.
داستان
شعب ابی طالب در سال ششم بعثت و محصور ماندن مسلمانان در آن درّه خشک و
سوزان در مدت سه سال، که منتهی به مرگ و میر کودکان مسلمان و حتی بعضی از
بزرگسالان شد، و همچنین داستان هجرت جمعی به سوی حبشه بر اثر فشار فوق
العاده و اذیت و آزار مشرکان نسبت به آنها که در سال پنجم بعثت اتّفاق
افتاد، معروف است.
عجیب اینکه آنها نه فقط مسلمانان را تحت فشار قرار
دادند؛ بلکه در تاریخ آمده است که پیمان بستند با تمام بنی هاشم و بنی مطلب
اعم از مسلمان و غیر مسلمان قطع رابطه کنند نه زنی از آنها بگیرند، نه به
آنها زن بدهند نه چیزی از آنها بخرند و نه چیزی به آنها بفروشند؛ تا فشار
بر مسلمین شدیدتر شود.
اگر چه در آیات قرآن اشاره روشنی به این مسئله
دیده نمیشود، ولی از توصیه هایی که مشرکین و کفّار و منافقان به یکدیگر در
مدینه میکردند، میتوان وضع مکه را دریافت: هُمْ الَّذِینَ یَقُولُونَ
لَاتُنْفِقُوا عَلَی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا:
آنها کسانی هستند که میگویند:" به افرادی که نزد رسول خدا صلی الله علیه و
آله هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند"».(11)
این فشارها نیز اثری
نگذاشت؛ بلکه توجه همگان را بیش از پیش به مسلمانان معطوف کرد و آوازه
اسلام بر سر زبانها افتاد؛ ضمناً مسلمانان چهره کاملًا مظلومانهای به خود
گرفتند که عواطف گروه عظیمی را به سوی آنها جلب نمود.
مسأله از
نظر دشمنان شکل حادتری به خود گرفت و مبارزه بی امان دشمن را وارد چهارمین
مرحله کرد؛ یعنی آنها تصمیم گرفتند که خون پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله
را بریزند و برای همیشه فکر خود را راحت کنند و یا لااقل او را از سرزمین
مکه تبعید نمایند.
در دارالندوه که مرکز اجتماع و محل م آنها بود،
جمع شدند و نقشه شیطانی دقیقی برای این کار طرح کردند؛ همان گونه که قرآن
میگوید: وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ
یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ
خَیْرُ الْمَاکِرِینَ (به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران برای تو نقشه
می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکّه)
بیرون کنند؛ آنها توطئه می کردند، و خداوند هم تدبیر می کرد؛ و خدا بهترین
تدبیرکنندگان است.»(12)
و چنانکه میدانیم خداوند به نحو عجیبی نقشههای
شیطانی آنها را نقش بر آب کرد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله توانست
از حلقه محاصره شمشیر کشان دشمن، سالم بیرون آید، و راه مدینه را در پیش
گیرد، و هجرت بزرگ خود را که سر آغاز تحولی بزرگ در اسلام و جهان بشریت بود
را شروع کند.
باز در این زمینه به قرآن باز میگردیم که میفرماید:
إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ
کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ
لِصَاحِبِهِ لَاتَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ
سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ
کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَی وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ
الْعُلْیَا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ اگر او (پیامبر) را یاری نکنید،
خداوند او را (در سخت ترین لحظات) یاری کرد؛ آن هنگام که کافران او
را
(از مکّه) بیرون کردند، در حالی که یکی از دو نفر بود (و یک نفر بیشتر
همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همسفر خود
میگفت:" غم مخور، خدا با ما است". آنگاه خداوند، آرامش خود را بر او
فرستاد؛ و با لشکرهایی که مشاهده نمیکردید، او را تأیید نمود؛ و گفتار (و
خواسته) کافران را پایینتر قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت؛) و
تنها سخن خدا (و آیین او)، برتر (و پیروز) است؛ و خداوند توانا و حکیم
است.»(13)
به این ترتیب پیامبر صلی الله علیه و آله از میان خطرات
گوناگونی که او را احاطه کرده بود به لطف الهی در امان ماند و با سکینه و
آرامش، هجرت خود را آغاز نمود و اسلام وارد مرحله نوین و سرنوشت سازی از
حیات خود شد و دشمنان در این مرحله نیز شکست خوردند.
اسلام در مدینه به
سرعت گسترش یافت و پیروان زیادی پیدا کرد، و همراه آن طرح حکومت اسلامی از
سوی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ریخته شد و مسلمانان دارای ارتش و بیت
المال و آنچه نیاز یک حکومت بود شدند.
به موازات توسعه اسلام، دشمن که
احساس خطر جدّیتری مینمود مبارزه خود را گسترش داد، و در پنجمین مرحله
مبارزه مسلحانه را با اسلام شروع کرد، و غزوات اسلامی بدر کبری و صغری و
أُحد و خیبر و حنین و . یکی بعد از دیگری به وقوع پیوست و در همه جا جز
در یک مورد، مسلمین شاهد پیروزیهای چشمگیر و پی در پی بودند.
قرآن مجید
در آیات فراوانی اشاره به این مرحله از زندگانی پیامبر صلی الله علیه و
آله میکند و مسلمانان را همواره به یاد یاری و کمک خود در آن لحظات سخت
میاندازد بلکه اختصاراً میتوان گفت که قرآن در اشاره به تاریخ اسلام
بیشترین عنایت را به این مسئله دارد، به همین دلیل در آیه 25 سوره توبه، یک
اشاره اجمالی به این غزوات میکند و میفرماید: لَقَدْ نَصَرَکُمْ اللَّهُ
فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ خداوند شما را در مواضع
بسیاری یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید)؛ و در روز حنین (نیز یاری نمود)».
مواطن
جمع موطن، گاه به معنای وطن و محل اقامت دائمی استعمال میشود، و گاه به
معنای میدان جنگ میآید در اینجا منظور از مواطن کثیرة»، میدانهای متعدد
جنگهای اسلامی است، که عدد آن را بالغ بر هشتاد میدان ذکر کردهاند؛ و لذا
در حدیثی میخوانیم؛ هنگامی که یکی از خلفای عباسی نذر کرده بود، که اگر
از مسمومیت رهایی یابد، مال کثیری به فقها بدهد، بعد از بهبودی، فقهای
اطراف او، نتوانستند مقدار مال کثیر را تعیین کنند، و این امام نهم حضرت
محمّد بن علی التقی علیه السلام بود که آن را به هشتاد تفسیر کرد (احتمالًا
هشتاد هزار درهم)؛ زیرا در آیه فوق مواطن کثیره اطلاق بر تعداد غزوات
اسلامی که بالغ بر هشتاد غزوه بوده، شده است.(14)
سر انجام فتح المبین و فتح مکه فرا رسید و مسلمین آخرین قدرت دشمن را در هم شکستند، و اسلام بر جزیره عرب حاکم شد.
ولی
دشمن شکست خورده از پای ننشست، و به ناچار به صورت یک جمعیت مخفی-
منافقانی که ظاهراً ابراز اسلام میکردند و باطناً مشغول انواع توطئهها
بودند- در آمد، و به این ترتیب مرحله ششم (مرحله نهایی مبارزه دشمن) فرا
رسید.
البته ظهور منافقان با نخستین پیروزیهای اسلام شروع شد و به موازات آن گسترش یافت، و این امر تا امروز نیز ادامه دارد!
آنها
در این مرحله نیز با شکست قطعی مواجه شدند و توطئههای آنان یکی بعد از
دیگری آشکار شد، و نقشه هایشان نقش بر آب گشت؛ هر چند قسمتی از این آتش،
زیر خاکستر باقی ماند و بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع
به فعالیت نمود.
آیات فراوانی از قرآن مجید به این موضوع اشاره میکند که از بخشهای بسیار آموزنده قرآن محسوب میشود.
در
سورههای احزاب، توبه و منافقون بحثهای بسیار زنده و کوبندهای درباره
آنها دیده میشود، که از عمق توطئههای منافقان حکایت میکند؛ از جمله در
آیه 48 سوره توبه بعد از بحث درباره این گروه و کارشکنیها و فتنه گریها و
جاسوسیهای آنها میفرماید: لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ
وَقَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ
اللَّهِ وَهُمْ کَارِهُونَ آنها پیش از این (نیز) در پی فتنه انگیزی
بودند، و کارها را بر تو دگرگون (و آشفته) ساختند؛ تا آن که حق فرا رسید،
وفرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید)، در حالی که آنها ناخشنود بودند».
این
مراحل ششگانه تنها در مقابل انقلاب اسلامی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و
آله نبود؛ بلکه در مقابل بسیاری از انقلابهای الهی وجود داشته و دارد که
خود موضوع داستان مفصل و آموزندهای است.
ولی هیچکدام از این تلاشها
سودی نبخشید و درخت اسلام بارورتر گشت و شاخ و برگ خود را در تمام شبه
جزیره عرب گسترده ساخت؛ و به مضمونآیه: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ
وَالْفَتْحُ- وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ
أَفْوَاجاً: هنگامی که یاری خدا و پیروزی (بر مشرکان مکه) فرا رسد،- و
ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند».
1- سوره شعراء، آیه 214.
2- سوره حجر، آیه 94.
3- نظیر همین مطلب در آیه 41 سوره فرقان نیز آمده است:( وَإِذَا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا).
4- سوره حجر، آیه 11.
5- سوره حجر، آیه 6.
6- سوره صافات، آیه 36.
7- سوره زخرف، آیه 30.
8- سوره ذاریات، آیه 52.
9- سوره نحل، آیه 103. در تفاسیر آمده است که مردی به نام بلعام در مکه بود که اصالتاً یک غلام رومی متعلق به طایفه بنی حضرم بود و مشرکان میگفتند محمد( ص) قرآن را از او میآموزد و بعضی نیز سخن از دو غلام نصرانی به نام یسا و جبر و یا سلمان فارسی به میان آوردهاند؛ که هیچ کدام عرب زبان نبودند؛ در حالی که قرآن در فصاحت و بلاغت معجزه است.
10- سوره فرقان، آیه 5.
11- سوره منافقون، آیه 7.
12- سوره انفال، آیه 30.
13- سوره توبه، آیه 40.
14- نور الثقلین، ج 2، ص 197.
حقیقت را از دشمن و پیادهنظامش نمیتوان شنید.
آیه ,علیه ,آله ,الله ,صلی ,سوره ,علیه و ,و آله ,الله علیه ,صلی الله ,به این ,مِّنْ رَّسُولٍ إِلَّا ,یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً ,إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا
درباره این سایت